سلام دوباره

سلام چند روز مشکل داشتم بازم مینویسم

یادش بخیر

یادش بخیر یه زمانی هر سال تابستونا جشنواره ای داشتیم. بهش میگفتن کوتاه

حداقل دل جوونا به این نیمچه جشنواره خوش بود

فرصتی برای نشون دادن دنیامون  به دیگران داشتیم.

برای ما همین کافی بود

هم تئاتر میدیدیم و هم اجرا می کردیم و شبا تو خوابگاه 

دور هم جمع میشدیم وگپ میزدیم.البته  بعضی وقتهاهم از سروکول هم بالا میرفتیم!

***

دو سال پیش که  چهارکار انتخاب شدگفتند : (( فقط کارهای قوی را شرکت می دهیم))

لابد سل گذشته هم کار قوی ای نداشتیم!!!

***

یادش بخیر یه زمانی تو فرهنگسرای آوینی  رو ی  یه پارچه جمله ای از ولتر بودکه هر سال فقط

پر رنگش می کردن... !

 

((آنچه که در یک شب نمایش  می آموزیم.از عهده یک کتاب بزرگ خارج است.))

غالباجاودان گراست انسان

می خواهد...بی پرواست

شاید...خواستن توانستن است

می خواهد... انسان. سربه هواست

جسم فانی جنس او...

دراعماق جاودانگی

شاید باگاز زدن یک سیب

گندم...

یا...انداختن پولی جلو مردم...

بگوید:

 

رو به خداست انسان

پولی از آن مردم کشاورز...

که می کارند گندم .

یا سیب ..فرقی ندارد.

باسودی از مردم می دهد فریب

انسان.

با پول گندم .از سهم مردم ازنصیب ...

جسم فانی جنس او...

دراعماق جاودانگی

شاید با گاز زدن یک سیب

گندم...

 

یا... انداختن پولی جلومردم...

بگوید:

روبه خداست انسان