یادش بخیر… یه زمانی هر سال تابستونا جشنواره ای داشتیم. بهش میگفتن کوتاه …
حداقل دل جوونا به این نیمچه جشنواره خوش بود
فرصتی برای نشون دادن دنیامون به دیگران داشتیم.
برای ما همین کافی بود…
هم تئاتر میدیدیم و هم اجرا می کردیم و… شبا تو خوابگاه
دور هم جمع میشدیم وگپ میزدیم.البته بعضی وقتهاهم – از سروکول هم بالا میرفتیم!…
***
دو سال پیش که چهارکار انتخاب شدگفتند : (( فقط کارهای قوی را شرکت می دهیم))
لابد سل گذشته هم کار قوی ای نداشتیم!!!
***
یادش بخیر …یه زمانی تو فرهنگسرای آوینی رو ی یه پارچه جمله ای از ولتر بودکه هر سال فقط –
پر رنگش می کردن... !
((آنچه که در یک شب نمایش می آموزیم.از عهده یک کتاب بزرگ خارج است.))
تو فقط به همی یادش بخیر شدن می آ مدی به این جشنواره؟!!!
...خب یادش بخیر
...
سلام عزیز اولین بار است که اینجا می آیم برایت آرزوی موفقیت دارم با مطلبی با عنوان : خشم استاد ...برای منصور نعیمی که ...به روزم سر بزن
سلام ... خوش آمدی دوست گرامی .
ببخشید توی کامنت قبلی نام من اشتباه درج شد /
یاد مرحوم تئاتر استان بخیر الان ما فقط بالای سر مرده مان هر سال فاتحه میخوانیم. تئاتر استان همه چیزش به هیچ دردی نمیخورد. تئاتر باید برای دل باشد نه جشنواره . چیزی که ما انرا نداریم.......همین.
سلام مونولوگ عزیز. خوشحالم که به جمع وب نویسان اضافه شدی. ببینم چکار می کنی. به مطلبی در مورد مراسم سنتی عصوا در بندر لافت به روزم.
سلام استاد گرامی واقعا هی تازه عادت کرده بودم راستی فونت تو عوض کن ممنون میشم
کجایی په؟؟...منتظریم...
سلام ...به چه شعر تازه ناگی؟
سلام.
کجایی پیدات نیست. منم شروع به کار کردم یه سری بزن ببین چطوره.
های...هوی...الووووووووووووووووووووو...
چه عجب سیلورشن تو عمری یه کار مثبت ایکردن .حالا چکدر ازت پول ایگفتن قالب طراحی بکنت؟
به چه قصه نانویسی؟
........لمنبنعااهذذررذطظررزطظزططزیشأةمندتذ..////.
سلام همشهری.
چرا آپدیت نکرداش؟ منتظرم ها. یلله زود نه.تمبل مبش.
سلام
خواندم ... امیدوارم که دوباره ...
درودی به روشنایی روز آشنایی
انسان مادامی که با موضوعی انس روحی پیدا می کند یعنی دلبستگی متقابل بوجود می آید تا مرز دیوانگی پیش خواهد رفت اگر سخن جدایی در میان باشد.
حال پند من به تو: هیچ گاه عاشق مشو. که باعث فنا گردد.